- بازدید : (507)
اگر هر کسی فقط فکر کند که برای پیروزی به چه چیز نیاز دارد، پیروز می شود.
.
.
آنچه که متفاوت مان می کند نیرویی است که با آن بتوانیم نقشه ها و رویاهای خود را عملی سازیم.
.
.
شب برای همه از راه خواهد رسید.
.
.
مایه ی خوشبختی انسانیت است که هر انسانی فقط آنی هست که هست.
.
.
برای اینکه بتوانم احساسی را که حس می کنم به دیگری بدهم، ناگزیرم احساس خود را به زبان او برگردانم.
.
.
ریاضی دان های بزرگی وجود دارند که در تمرین جمع ساده اشتباه می کنند. این رفتار دلیل بر بی دقتی است و برای هر کسی می تواند پیش بیاید.
.
.
امید برای کسانی وجود دارد که از آرزو برخوردارند و عشق برای کسانی وجود دارد که برایشان دادن به معنای گرفتن است.
خود را بیان کردن همیشه به معنای خطا رفتن است. همواره بر خود آگاه باش؛ خود را بیان کردن برای تو مفهومی جز دروغ گفتن ندارد.
.
به چنگ آوردن چیزی که نتوان به چنگ آورد، هنر است.
.
هر پاییزی که از راه می رسد، به آخرین پاییزی که تجربه خواهیم کرد نزدیک است.
.
کسی که چشم های مرا ببندد نابینایم نمی کند، مانع از دیدنم می شود.
.
هنر ما را به گونه ای رویایی از درد هستی رها می سازد.
.
کسی که هرگز تحت فشار نزیسته باشد، آزادی را لمس نمی کند.
.
زندگی یعنی چیزی از خود ندانستن، از خود کم دانستن، یعنی اندیشیدن، به خود آگاه بودن، آن هم ناگهانی مثل این لحظه ی آرام، یعنی یکباره مفهوم وحدت درون و واژه ی جادویی روان را یافتن.
.
ما باید سرنوشت خود را مثل اندام مان بشوییم و شیوه ی زندگی مان را مانند لباس هایمان عوض کنیم.
.
این قاعده ی زندگی است که می توانیم از همه ی مردم بیاموزیم و باید بیاموزیم.
رویاها همواره رویا می مانند. پس نیازی نیست که لمس شان کنی. اگر رویای خود را لمس کنی خواهد مرد.
.
ما تنها دارنده ی ادراک شخص خود هستیم و باید از این پس، بر آن و نه بر آنچه که می بینیم واقعیت زندگی مان را بنا کنیم.
.
زندگی بیش تر با یاد سرما ناآرام است تا با خود سرما.
.
دانش ما کُره ای است که هرچه گسترش می یابد، به همان نسبت درمی یابیم که کدام چیزها را نمی دانیم.
.
آینه ای وجود ندارد که بتواند ما را به خود ما به هیات موجودی خارجی نشان دهد، چرا که آینه ای نیست که بتواند ما را از درونمان بیرون بکشد. پس روانی دیگر و نظمی دیگر برای نگریستن و اندیشیدن دیگر لازم است.
.
هرگونه تغییر در برنامه ی روزمره، روح انسان را آکنده از شادابی می کند.
.
چه بر سر افسر ستاد ارتش می آمد اگر می اندیشید که هر حرکت او، برای هزار خانواده تیرگی به ارمغان می آورد و قلب سه هزار نفر را رنجور می سازد؟ این جهان چه می شد اگر ما انسان تر می بودیم؟
.
زندگی در نگاه من به مهمانخانه ای می ماند که باید در آن استراحت کنیم تا کالسکه ی غرقاب از راه برسد.
.
مرگ،رهایی است؛ چرا که مردن یعنی به هیچ کس دیگر نیاز نداشتن
.
فرناندو آنتونیو نگورا د سیبرا پسوآ مقلب به فرناندو پسوا در سیزدهم ژوئن ۱۸۸۸ در لیسبون پرتغال به دنیا آمد. پدرش، منتقد موسیقی و مادرش زنی دانش آموخته از «آزورن» (Azoren) بود. او شاعر، نویسنده و همچنین مترجم و منتقد پرتغالی است.منتقدین وی را تاثیر گذارترین نویسنده جریان ساز پرتغالی و از بانیان پست مدرنیسم میدانند.
فرناندو پسوا در سیام نوامبر ۱۹۳۵ به سبب بیماری کبدی درگذشت. وی تا هنگام مرگ، کمابیش ناشناخته ماند ولی اکنون نویسندهٔ بحثبرانگیر جهان و یکی از چهرههای درخشان ادبیات مدرن به شمار میرود. به جرأت میتوان گفت که پس از سال ۱۹۸۲، همهٔ نویسندگان سبکشناس دنیا به گونهای از پسوا تأثیر پذیر بودند و پرتغال، در طول پنج قرن گذشته، چنین شخصیت دورانسازی را به خود ندیدهاست.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .